بانو
بانو
بانو
باور کن
باورم کن
خوب میدانم
تو تنها این تن طناز شکننده
این آبشار گیسوان
این سرانگشتان هوشیارِ نشسته بر هرم ضربان شقیقه هایم
نیستی
مهری هستی
که هر بامداد
پیش از طلوع خورشید
سطح قیرین شب را میشکافی
ماهی هستی
که بدر کاملت
هر شب
بی کم و کاست
میهمان دریاهاست
چوپانان سرخوشانه از مهرت نغمهها سروده اند
و
جاشوان پیر سالهاست سرگردان آبهای جهانند
از دفتر عطر کوچه باغهای ونک
هر روز
از انتهای ملاصدرا
در پیچی بلند
بر گُرده چمران وارد میشوم
گُرده چمران
کنار دستِ شهرک قدس
پایینتر از دانشگاه امام صادق
نمیدانم بر گُرده کیست
امّا
امّا هر روز، هر شب
آنجا
خواهرانم، برادرانم!
دارند در تیرگی افیون
تباه میشوند
تباه میشوند
کسی نمیبیند؟
از دفتر رؤیای سوخته
درباره این سایت